فصلی نو در دنیای کودکم ( 25 ماهگی )
دلم می خواهد تمام بودن هایت را با همین وضوح و زیبایی ثبت کنم
خوابیدنت .......نشستنت ......نگاه کردنت و خنده ات ......
دلم می خواهد به تمام تعداد خنده هایت ، خنده ثبت شده در عکسی باشد
به تعداد تمام خواب هایت تصویری از چهره غرق در خوابت
به تعداد ثانیه به ثانیه از بودنت یادبودی نگه دارم
تا هیچ وقت دلتنگ نشوم برای اینگونه خوابیدنت ، اینگونه خندیدنت ،
اینگونه حرف زدن و دویدن و فکر کردنت
تمام نفسهایم ماهگیت مبارک
عزیز دل مامان به همین زودی یک ماه از آغاز سومین سال از زندگیت گذشت و توشکوفه زیبای زندگیم 25 ماهه شدی . این روزها خانه مان پر شده از قهقهه های جانانه و حرفهای کودکانه ، شور و هیجان و بازی دلبرک شیرینم.حالا دیگر آن نوپای چند ماه گذشته تبدیل به کودکی شده که تمرین استقلال میکند و می خواهد هرکاری را آنطور که دلش می خواهد انجام دهد .... غذا را خودش به تنهایی و با قاشق مخصوص خودش میخورد با کمترین کثیف کاری .... آب را با لیوان می خورد بماند که گاهی اوقات از ولع آب خوردن بیشتر آب به جای دهان روی لباس میریزد...خزانه لغات و جمله بندی های درستش چندین برابر شده و الان بیشتر کلمات و فعل ها رو تو جای درست خودش بکار میبره.....برایمان با صدای بلند شعر می خواند ماهم حسابی تشویقش میکنیم ( بعضی اوقات دلبرک مادر سعی در لوس کردن خود هنگام شعر خوانی دار و با وجود اینکه چند شعر بطور کامل بلد است اماا باز اصرار دارد دونفری شعر بخوانیم و بیشتر شنوده باشد تا خواننده ) عشق میورزد و در میان آغوش کوچکش فشارمان می دهد و میگوید : عزیزم ، قربونت برم . مانند یک ضبط صوت زنده آماده است تا هر کلمه ای از دهانمان خارج شود تکرار کند و بعد منتظر عکس العمل ما میشود . همیشه قبل از خواب دوان دوان به آغوش پدر میرود و با بوسیدن و عزیزم گفتن و شب بخیر خود را آماده خوابیدن بکند .در این ماه شیرینکم عادت خوبی پیدا کرده آن هم خوردن یک لیوان شیرعسل قبل خواب است و آنقدر خوشش میاد که تا قطره آخر را ننوشد دست از سر لیوان بیچاره برنمیدارد و من مادر شگفت زده و خوشحال از این تغییر ذائقه ناگهانی .
از وقتی به خانه مان برگشتیم دخترکم علاقه خاصی به اتاق خودش پیدا کرده و ترجیح میدهد بیشتر وقت و بازی هایش را در این اتاق انجام دهد ، تا چشم باز میکند اولین جایی که میرود همین اتاقش هست و در طول روز دایما دست مرا گرفته و کشان کشان در حال بردنم به این اتاق و بازی های دونفره است و امان از وقتی که بخواهی ساز مخالفش را بزنی چنان جیغ هایی میکشد که گوش فلک را هم کر میکند
از عادت های خوب دیگه ای که عسلکم پیدا کرده اینه که موقع بیرون رفتن مثل چند ماه گذشته خودسرانه و خلاف جهت حرکت ما راه نمیره و حتما و حتما دست منو میگیره و خیلی حرف شنو تر شده و و من خیلی خوشحال از این که فسقلی خونمون دیگه داره بزرگ میشه و سربه راهتر.
خلاصه که روزگارمان باهم خوش است .و نمی توان به حق شیرینی این روزهای اسرار امیز را ادا کرد .
خدایا شکرت به خاطر داشتن دختر شیرین و نازی مثل شایلینم
در ادامه بفرمایید عکسهای خوشگل خانمم
سفید برفی مامان وقتی بخواد ژست عکاسی بگیره
وقتی نخواد با مامان همکاری کنه هر کاری میکنه الا......
قبل رفتن به گردش صبحگاهی
فسقل خانم با ست پروانه ای کادوی خاله سانازش .ممنون خاله جون
بماند که هرکاری کردیم فسقل خانم حاضر به استفاده از بالش نشد
و نتیجه اش عکسهایی با عصا و تل پروانه ای شد
خانم کوچولو غرق در مطالعه
خسته نباشی دانشمند کوچکم
وقتی بخوای تیپ آبی بزنی ، قربونت برم که همه رنگها بهت میاد
مثل فرشته ها میشی
امان از وقتی که هوس بازی کردن تو جاهای غیر معقول به سرت بزنه