گل گلدون من ..... تو رگهات خون من ....
تو این پست مامانی می خواد از هشت ماهگیم بنویسه : جونم واستون بگه با شروع اولین روزهای هشت ماهگیم من که از ماه قبل شروع به سینه خیز رفتن به سمت عقب میکردم و از جمله کارهای مهم بنده تو هفت ماهگی کرال پشت از نوع حرفه ای ( این حرفه ای بودنش خیلی مهمه ها ، مبتدی نبودم ) بود با خودم فکر کردم چه کاریه من خودمو تو زحمت میندازم وقتی میشه به جلو حرکت کرد ، در نتیجه شروع به سینه خیز رفتن به جلو کردم دیدم به به چقدر خوبه اینجوری هم سرعت حرکتم به اطراف زیاده و هم میتونم زیاد کنجکاوی کنم ، این حرکت جدید بنده باعث شد تا مامان و آنا و آتا یک لحظه هم نتونن منو تنها بذارن چون مدام باید مواظبم بودن تا مبادا سر از جاهای خطرناک خونه در بیارم یا سرم به جایی بخ...