شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
پیوند بهار دلهامونپیوند بهار دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

فرشته تابستونی من

ازم عکس نگیرید خوشم نمیاد مگه زوره ...

  مامانی اینجا خواستیم اولین پیراهن خوشگلنو تنت کنیم و ازت یه عکس خوشگل بگیرم اما متاسفانه همکاری نکردی و همش گریه کردی . نتیجه اش هم شد این عکس، مامان فدای اون گریه هات بشه که حتی وقتی گریه میکنی هم مثل فرشته هایی عششششقم ...
24 آبان 1392

اولین چکاب

نفس مامان تو پنجمین روز از زندگیت آماده ات کردیم تا بریم مرکز بهداشت برای تست تیروئید و شنوایی سنجی ( از بیمارستان گفته بودن تو 4-5 روزگی ببریمت بهداشت ) روز پنج شنبه 21 شهریور 93 ساعت 7 صبح به همراه آنا و بابا نادر راهی مرکز بهداشت شدیم ( علت اینکه صبح زود رفتیم این بود که روز قبلش ساعت حوالی 11 مراجعه کردیم بهمون گفتن این تستها تا ساعت 10 صبح انجام میشه باید اول وقت مراجعه کنین ) وقتی رسیدیم  دیدیم مراجعه کننده زیاده و باید تو نوبت وایسیم ، قبل تست تیروئد بهمون گفتن باید برین پیش شنوایی سنجی بابایی هم رفت نوبت گرفت وقتی داخل شدیم خانم مسئول تو هرکدوم از گوشهات یه سوکیت گذاشت و با دستگاه مخصوص فرکانسهایی رو برات امتحان کرد خدارو ...
24 آبان 1392

به خونه خوش اومدی شایلین جون

  خوشگل مامان اینجا شما بعد ترخیص شدن از بیمارستان ( حوالی 6 عصر 18 شهریور )تشریف آوردین خونمون قربون اون قدمهای کوچیکت برم .انشالله اون قدمها پر از خیر و برکت برای زندگیمون باشه. نفسم لازمه از زحمات آتا و انا تشکر مخصوص بکنم خصوصا اناجون که تو بیمارستان زحمت دوتا مون با اون وضعیت سلامتیش باهاش بود . انشالله بتونیم جبران زحمت کنیم   ...
24 آبان 1392

دو روزگی شایلین جان در بیمارستان

شایلینم ، جواهر بی همتای زندگیم تو این عکس منو شما هنوز تو بیمارستانیم  .اولین شبی بود که دوتایی در کنار هم خوابیدیم   ( برخلاف شبها و ماههای  پیش که تو دل مامانی بودی و مامانی شبا قبل از خواب نوازشت میکرد و باهات صحبت میکرد شما هم جواب حرفهای مامانی رو با لگدهات میدادی یه موقع آروم یه موقع محکم اون شب هم با  گریه هات  ) البته اون شب زیاد نتونستم استراحت کنم از یک طرف درد عمل و شکم درد شدیدی که داشتم  نمیذاشت بخوابم ( همه این دردها فدای یه تار موی دخترم اشکالی نداره عزیزم بدست آوردن یه نعمت سالم خداوندی ، یه ثروت بی پایان آسون نیست       ) از یه طرف هم دوست داشتم تا خود صبح بشینم بالاس...
24 آبان 1392

اولین عکس پرنسسم

بالاخره بعد از 9 ماه انتظار و استرس فرشته کوچولوی ما روز 17 شهریور ( برابر با 8/ 9 /2013 )ساعت 10:25 صبح با وزن 3500 کیلوگرم ، قد 52 سانتیمتر ، دور سر 36 سانتیمتر توسط خانم دکتر شمیری تو بیمارستان دکتر گنجویان دزفول بدنیا اومد .این عکس رو بابا نادر یک ساعت بعد از تولدت تو بخش نوزادان ازت گرفته .( مامان تو اون ساعت هنوز اتاق عمل بود و فرشته کوچولوشو ندیده بود ) قربون دختر نازم برم  تو بهترین هدیه خداوند به زندگیمون هستی    نازگل زیبای زندگیم به جمع دو نفره خونواده مون خوش اومدی انشالله بتونیم مامان و بابای خوبی برات باشیم بینهایت عاشقتم        خدایا مرا با به آرزوهایش برسان&...
24 آبان 1392
1