شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
پیوند بهار دلهامونپیوند بهار دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

فرشته تابستونی من

فندق کوچولو در فرودگاه

                                                                     خورشید تابانم ، لبخند شیرین خدا ، عشق ابدیم ، دختر نازدارم شایلینم روز جمعه 30 آبان 93 وقتی که شما 1 سال و دو ماه 13روز داشتی واسه اولین بار رفتی فرودگاه استقبال بابایی که رفته بود تهران       ....
8 آذر 1393

انیشتن کوچولو

عشق رویایی و شیرین تمام زندگیم ، پرنسس خوشگلم شایلین از اونجایی که علاقه شما رو به یادگیری و کشف دنیای جدید اطرافت رو میدیم تو 14 ماهگیت یکسری وسایل کمک اموزشی برات تهیه کردیم تا بتونی  توانایی هات رو شناسایی و ازشون استفاده کنی . اهداف آموزشی این وسایل : 1- تقویت عضلات دست 2- برانگیختن حواس چند گانه 3- تقویت هماهنگی چشم و دست 4- آشنایی با ترتیب و مراحل ( بزرگی و کوچکی )  5 - آشنایی با رنگ ها 6- برانگیختن حس خلاقیت و کنجکاوی کودک 7- تحریک سمعی و بصری ذهن کودک با استفاده از تصاویر درست و تحقیق شده اولین وسیله ای که برات تهیه کردیم لوگو بود اولین باری که جلوت گذاشتیم تا باهاشون بازی کنی اونقدر ذوق ز...
5 آذر 1393

اولین هایت برایم ماندنی است ...

عزیز دردونه مامان ، فندق کوچولوم ، همه نفس مامان و بابا ، شایلینم داریم کم کم به روز تولدت نزدیک میشیم و شمارش معکوس برای تولد این فرشته آسمونی داره شروع میشه . باورم نمیشه به همین زودی یکسال گذشت ، یکسالی که پربود از تجربه ها و احساساتی جدید و ناب . تجربه هایی از جنس عشق مادرانه   و احساسات ژرف پدرانه . انگار همین دیروز بود که واسه دیدن صورت ماهت منو بابایی لحظه شماری میکردیم و بارها و بارها قیافه توبرای خودمون بازسازی میکردیم چه دورانی بود یادش بخیر....   تو این پست می خوام اولین کارها و اتفاقات مهمی که تو این یکسال گذشته انجام دادی رو بصورت خلاصه برات بنویسم .( نفس مامان زمانهایی...
7 شهريور 1393

اولین قدم زندگی پرنسس کوچولوم

پرنسس کوچولوی مامان تو 10 ماه و 14 روزگیش تونست یه کار مهم انجام بده و اونم برداشتن اولین قدمهای زندگیش بدون کمک منو بابانادرش بود.             تو تاریخ 31 تیر93 ساعت 10 شب  شایلین جونم بالاخره بعد دو هفته بلند شدن و افتادنهای مکرر و گرفتن از وسایل دورو برش برای راه رفتن تونست 3 متر رو تنهایی راه بره ، دیروز اولین قدمهاتو برداشتی ، به سمت زندگی ، به سمت مستقل شدن ، به به سمت بازی با بچه ها .منو همسرم اونقدر ذوق زده شدیم که نگو نپرس ، خود شایلین هم از این کارش خیلی خوشحال و ذوق زده شده بود مدام میخندید و موقع راه رفتن جیغ میکشید .چند بار اینکارو تکرار کرد ، منو باباش هم مدا...
1 مرداد 1393

تاب تاب عباسی .... خدا منو نندازی

برای عزیز دردونه ام یه تاب جدید خریدیم  ، دفعه اول که گذاشتیمش داخل تاب اینقدر ذوق کرده بود که نگو و نپرس همش داشت جیغ میزد و میخندید  .من و بابایی فکرشو نمیکردیم شایلین اینقدر از این تاب خونگی خوشش بیاد. یه موقع هایی که حوصله خوشگل خانم سر میره میزامش داخل تاب تا بازی کنه.   یک دو دفعه هم داخل تاب خوابش برده اونم چه خوابی     مامان به قربون خوابیدن هاش بره که مثل فرشته کوچولوها میمونه    ناز گل زیبای زندگیمون شایلین جان منو بابا نادر تمام سعیمون رو میکنین تا لبهای خوشگلت همیشه به خنده باز بشه و از تمام لحظات زندگیت لذت ببری دوووووووووووست داریم        &nbs...
9 تير 1393

شنای زورخانه ای جوجه فسقلی ما

جوجو خوشگله ما تو اواخر هفت ماهگیش یه حرکت جدید یاد گرفته بود اونم شنا از نوع زورخانه ای ، فقط فرقش این بود که نمیتونست مثل اصل کاری اجراش کنه تا نصفه میرفت، با اینکه سینه خیز رفتن سمت جلو رو بلد نبود اما اول سینه و شکمش رو بلند میکرد بعد نوبت به دستهاش و نوک انگشتهای پاش میرسید ( مطابق شکل ) و خودشو چند دقیقه تو این حالت نگه میداشت از قرار معلوم هم خیلی این کارو دوست داشت اخه مدام تکرار میکرد             ...
16 ارديبهشت 1393

فلفل نبين چه ريزه ...بشكن ببين چه تيزه ؟

سلام به همه دوستان گلم بالاخص پاره تنم شايلين جون همين اول كار از همه به خاطر تاخيرم تو گذاشتن پست هاي جديد عذر خواهي ميكنم آخه علت داره ، علتش هم اينه كه ما كه واسه تعطيلات عيد اومده بوديم شهرمون دوم فروردين مادربزرگم فوت كرد وما كل تعطيلات سرمون گرم برگزاري مراسم ترحيم واسشون شد ، آخر تعطيلات هم بابا نادر برگشت دزفول و منم به خاطر وضعيت روحي مامانم موندگار شدم تا بعد چهلم برگردم خونه .خواستم اين مطلب رو بگم كه علت اين كه نميتونم تند تند پست جديد بزارم و يا نظرات رو تائيد كنم همينه انشالله وقتي برگشتم جبران ميكنم و اما اندر حكايت امروز ما : جونم واستون بگه هفته بعد تعطيلات يه روز زن دايي و دختر داييم اومدن خونمون سر...
16 ارديبهشت 1393

اولین سیاحت دخترم ....

امروز جمعه 27 دی وقتی از خواب پا شدم دیدم هوا خیلی عالیه یه جورایی بهاریه .یک دفعه به سرم زد بریم هواخوری بعد یه مدت هوای سرد و بارونی حیف همچین هوایی رو از دست بدیم، واسه همین به همسرم پیشنهاد دادم بریم پارک شایلینم از همچین هوایی استفاده کنه و هم پارک رو ببینه . از وقتی خوشگلم دنیا اومده این واسه اولین بار بود که داشت میرفت گردش.خلاصه حوالی ظهر آماده شدیم رفتیم پارک خانواده ، خیلی شلوغ بود همه از این فرصت هوای بهاری استفاده کرده واسه ناهار اومده بودن.کالسکه شایلین رو با خودمون برده بودیم  ، خوشگلمو  سوار کالسکه اش کردیم  داخل پارک  گردوندیم. نازگلم با تعجب و کنجکاوی به اطرافش نگاه میکرد ، به ...
21 بهمن 1392