26 ماهگیت مبارک ارام جانم

                  به رسمیت نمیشمناسم جهانی رو که که با طلوع صبح  چشمان تو آغاز نشود

                                               26 ماهگیت مبارک آرام جان مادر

دخترکم زود بزرگ نشو مادر

کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را

زود بزرگ نشو دخترم ... قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن

آرام آرام پیش برو آن سوی سن و سال هیچ خبری نیست

کودکی کن ، از ته دل بخند ، به اداهای ما که برای خندادنت دلقک میشویم

بزرگ شدی از نگاه دلقک ها گریه ات خواهد گرفت تمام هستی ام

    عزیزکم ، خوشگلم از وقتی وارد 26 ماهگی شدی یادگیری شکلها و رنگها رو باهات شروع کردم .خداروشکر در عرض یک هفته یاد گرفتی . از بین رنگها سفید ، سیاه  قرمز ، سبز ، آبی ، قهوه ای ، سرمه ای ( به سرمه ای میگی سومه خی از این سومه خی گفتنت خیلی خوشم میاد شیرینم ) زرد ، صورتی ، نارنجی ، بنفش رو بلدی ( در هفته اول فقط  5 رنگ اصلی رو بهت یاد دادم اما وقتی علاقه ات رو برای یادگیری رنگهای دیگه رو دیدم تا پایان 26 ماهگی شناخت بقیه رنگها هم بهش اضافه شد . ) از وقتی اسامی رنگها رو یاد گرفتی مدام در حال پرسیدن سوال : این چه رنگیه ؟ لباسها و اشیای اطرافت  هستی و اگه رنگ جدیدی باشه که اسمش رو ندونی مسر هستی که حتما اسم درستش رو بدونی قربون دختر زرنگ و باهوشم برم .

همزمان با رنگها یادگیری شکلها رو هم شروع کردم خداروشکر اونا رو هم خیلی زود یاد گرفتی.از بین اشکال هم مربع ، مستطیل ، دایره ، بیضی و مثلث رو بلدی. قبل شروع یادگیری برات یکسری وسایل کمک آموزشی مثل چند جور کتاب آموزش رنگها ، اموزش شکلها ، کره هوش ( یه کره که دورادورش شکلهای مختلف و باید کودک شکل درست رو پیدا کنه و تو جاهای خالی بندازه ) تهیه کردم و سی دی آموزش شکل و رنگ بی بی انیشتن که خیلی بهت کمک کرد تا این یاد گیری برات نهادینه بشه . همین الان هم عاشق این سی دی هستی و تا از خواب پا میشی میگی مامانی سی دی آقا شیره یا سی دی نقاشی و همزمان با گوینده تو هم اسامی رنگها و شکلها و مثالهای عینی از شکلهای اطرافت رو میگی .

روز به روز و ماه به ماه که داری بزرگ میشی و قد میکشی به شیرین زبونی هات افزوده میشه و سعی میکنی جملات درست تر و منطقی تر استفاده کنی . صبح ها که از خواب بیدار میشی بعد تعویض لباس و شستن دست و صورت و خوندن شعر صبحا که از خواب پا میشم  ...... میریم سراغ صبحانه ( منوی صبحانه شامل : نیمرو - تخم مرغ آبپز - املت - نون و پنیر و گردو - مربای البالو با کره است.خانم کوچولو از بین انواع مرباها فقط آلبالو میخوره و لب به هیچ کدوم نمیزنه - فرنی - حلیم ) بعد صبحانه زودی میریم سراغ اسباب بازی ها که مرتب تو جای خودشون چیده شدن و چنان بلایی سر اتاق خودت و صد البته هال میاری که انگار بمب اسباب بازی تو خونه ترکیده و مامان مبهوت از منظره ای که دخترکش پدید اورده    باهر اسباب بازی بیش از چند دقیقه سرگرم نمیشی و مدام در حال پرت کردن به یه گوشه و سراغ یکی دیگه رفتن هستی .

ما بین این بازی ها هم یه میان وعده میوه هم میخوری . این وسط درخواست پخش سی دی های مورد علاقه ات داری از بی بی انیشتن گرفته تا توت فرنگی . این وسط این سی دی ها ممکنه چندبار پشت سر هم باز پخش بشن و وروجک خانم یه نیم نگاهی هم بهش نندازه و گوش و ذهن مامانی دیگه پر شد از پخش شعرهای تکراری تا مامانی درخواست خاموش شدن نده همچنان باید پخش بشه.امان از وقتی که بخوای و خواهش کنی که شایلین خانم بزار خاموش کنم مامانی یکم اخبار گوش کنه شروع میکنی به گریه کردن اون وقت باید سرت رو یجور دیگه مشغول کنم تا رضایت بدی که ماهم یکم اخبار گوش کنیم. بعد ناهار و یکم بازی آماده میشیم که بریم بخوابیم از یک سال و نیمگیت دیگه دوست نداری موقع خواب برات لالایی بخونم یا با دستم اروم به پشتت بزنم یا نوازشت کنم فقط میخوای پیشت اروم دراز بکشم تا خودت خوابت ببره ( حدود نیم تا یک ساعت طول میکشه ) تا موقعی هم که خوابت ببره درخواستهای مختلفی داری از آب خوردن و بالا و پایین اومدن از تخت به بهانه های مختلف بگیر تا آوردن اسباب بازی ها روی تخت تاباهاشون بازی و صحبت کنی  تازه بعد اینکه خوابیدی باید مامانی پا بشه ریخت و پاش های دختر کوچولوش رو از همه جای خونه جمع کنه تا حداقل برای دو ساعت هم که شده خونه مرتب باشه . بعدش تازه باید دنبال کارهای عقب افتاده برم که تا انجامش بدم یک دفعه میبینم که از خواب پاشدی و بدو بدو اومدی تو هال و داری دنبال بالش خودت میگردی ( قربونت برم بالشت رو خیلی دوست داری خصوصا وقتی از خواب پا میشی باید پیشت باشه ) و دوباره  چرخه بازی و سرگرمیت آغاز میشه تا آخر شب .....

اینم یه خلاصه ای از کارهای روزانه خانم کوچولو که تا جایی که یادم بود نوشتم .بریم سراغ عکسهای این ماه

                         وقتی دختر کوچولو مامان عاشق نقاشی های در مهد کودک میشه

                     امان از وقتی که انگشت کوچیکه عسلکم یه خراش کوچیک برمیداره و یه قطره خون

                      ازش میاد دیگه واسه عکاسی با مامان همکاری نمیکنه .مدام می خواد انگشتش

                      رو نشون بده و بگه اووف شده توهمه عکسها انگشت کوچیکه رو بالا نگه داشته

                              خواستم از این بداخلاقی های موقع عکاسی هم به یادگار داشته باشم

                                        وقتی دیگه اوووف اوووف انگشتمون بالا بگیره

                                     از این لحظه به بعد دیگه رسما گریه رو شروع کردیم

                                    و تا وقتی انگشتمون چسب نخوره آروم نشدیم

                              حسن ختام عکسها خرید کردن نازدونه و کمک کردن به مامانی برای برداشتن

                                                              اجناس مورد نیاز