شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
پیوند بهار دلهامونپیوند بهار دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

فرشته تابستونی من

گل گلدون من ..... تو رگهات خون من ....

1393/2/24 16:17
نویسنده : مامان بهناز
557 بازدید
اشتراک گذاری

تو این پست مامانی می خواد از هشت ماهگیم بنویسه :

جونم واستون بگه با شروع اولین روزهای هشت ماهگیم من که از ماه قبل شروع به سینه خیز رفتن به سمت عقب میکردم و از جمله کارهای مهم بنده تو هفت ماهگی کرال پشت از نوع حرفه ای ( این حرفه ای بودنش خیلی مهمه ها ، مبتدی نبودم ) بود با خودم فکر کردم چه کاریه من خودمو تو زحمت میندازم وقتی میشه به جلو حرکت کرد ، در نتیجه شروع به سینه خیز رفتن به جلو کردم دیدم به به چقدر خوبه اینجوری هم سرعت حرکتم به اطراف زیاده و هم میتونم زیاد کنجکاوی کنم ، این حرکت جدید بنده باعث شد تا مامان و آنا و آتا یک لحظه هم نتونن منو تنها بذارن چون مدام باید مواظبم بودن تا مبادا سر از جاهای خطرناک خونه در بیارم یا سرم به جایی بخوره .

از جمله علاقه مندیهای اینجانب تو این ماه دمپایی مامانم ، کنترل ، گوشی تلفن ، موبایل ، بطری آب وکلا هرچیزی که به بزرگترها مربوط میشه و نی نی ها نباید دستکاری شون بکنن  بود، اول یه مقدار تو دستم میگرفتم و نگاهشون میکردم بعد یه مدت میبردمشون تو دهنم  این موقع ها بود که جیغم میرفت هوا میپرسی چطوری ؟گریه

جوابش خیلی راحته   چون مامانم میومد اون وسیله رو از دستم میگرفت تا تو دهنم نکنم . از حرکات جدید دیگه ای که این ماه یاد گرفتم این بود که بالاخره تونستم رورئکم رو در جهات مختلف حرکت بدم ( ماه قبل فقط بلد بودم دنده عقب برم خندونک  ) که البته به نظر خودم این حرکت از سینه خیز رفتن به جلو هم مهم تر بود چون کمک شایانی بهم تو کنجکاوی کردن به گوشه کنار خونه و وسایل موجود و قابل دسترس بهم میداد زیبا خندونک این دفعه دیگه خیلی خوش خوشانم بود هم میتونستم راحت تو رورئک سرپا  وایسم و نای نای کنم  ( که این حرکت ما جای بسی سوال برای اطرافیان ایجاد میکرد که اگه ما قصد نای نای کردن داریم چرا با دستمون انجام نمیدیم ؟ و این پاهای کوچمولو رو اذیت  و خسته میکنیم ؟ سوال  متفکر  ) هم  به طور کامل با اسباب بازی های روروئک سرگرم میشدیم طوریکه بعضی مواقع با اسب دریایی روی رورئکم درگیر میشدم و جیغ میزدم که چرا نمیتونم دماغشو بکنم تو دهنم و بخورمش .

از جمله شیطنتهایی که این ماه انجام دادم و به یاد مامانم مونده تا بنویسه اینه که با رورئکم میرفتم سراغ میز تلفن ( اصولا از هر چی سیم و بند باشه خوشم میاد فرقی هم نمیکنه مال تلفن باشه یا جاروبرقی یا بند کیف یا....) سعی میکردم سیم تلفن رو بکشم بندازمش زمین اوایل فقط دستم میگرفتم و باهاش بازی میکردم اما به مرور فهمیدم میشه کشید و انداختش که اگه یکسری مامانم نرسیده بود  کم مونده بود بیفته رو سرم .ترسو

آخی بیچاره مامانم چه حالی میشد همش زهره ترکش میکردم متنظر خسته البته بگم ها برای رسیدن به این هدف بزرگ چند روز سعی و تلاش کردم تا رورئکم رو مثل یه راننده حرفه ای کنار میز تلفن پارکش کنم تا دستم راحت به سیم برسه. شیطنت دیگم ( اونقدر شیطنت کردم که از حساب و کتاب در اومده ) علاقه خاص بنده به هر چی روی میز عسلی بود از جمله گوشی مامان و آنا جونم بود ، یکسری  وسط خونه برای خودم گشت و گذار میکردم  یک دفعه چشمم به گوشی آنام افتاد دیدم همه مشغول صحبت هستن و کسی حواسش به من نیست رفتم و گوشی رو برداشتم و با ولع هرچه تمام شروع به للیسیدن و گاز زدنش کردم آخ که چه کیفی میده یواشکی کاری کردن.یک دفعه دیدم مامانم بالا سرم وایساده و با تعجب و عصبانی نگاهم میکنه  عصبانی

آه از نهادم در نمود که ای دل غافل این هم از دست رفت.خب زیاد سرتون رو درد آوردم اینم نمونه ای از شیطنهای

شایلین گل و بلبل تو ماه هشتم بود، بریم سراغ مطالب دیگه : تو هفته آخر هشت ماهگی به طور کامل یاد گرفتم بشینم  بدون اینکه بیفتم ، کار دیگم این بود که چطوری درخواست بغل از بزرگترها بکنم بدین صورت که وقتی مامانم میومد پیشم و دستهاشو باز میکرد و قربون صدقه ام میرفت و ازم میپرسید می خوای بیای بغلم منم دستهامو بلند میکردم و بهش نگاه میکردم که یعنی آره .

دوستان عزیز واقعا شرمنده این پستم خیلی طولانی شد خجالت

اینا هم چندتا عکس از خوشگل مامانی ، فقط میتونم بگم عاشقتم عزیزم

 

Essen linien

                                         

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Essen linien

 

 

                       

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Essen linien

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در آخر گل گلدون من شایلین جوووووووونم

دوستتتتتتتت دارم  نازنینم

                       

                            little blonde angel or fairy animated gif

 

 

 

 

                       

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

ندا
24 اردیبهشت 93 22:55
الهی چه نازی کوچولوی من.خدا حفظش کنه بهناز جون
مامان بهناز
پاسخ
مرسی نداجون دوست دارم
فدایی محیا
25 اردیبهشت 93 15:44
وای وای چ کاری میکنی تو بچه
مامان بهناز
پاسخ
حالا ددیگه کجاشو دیدین
فدایی محیا
25 اردیبهشت 93 15:44
خیلی بلایی جوجو.دوست دارم
مامان بهناز
پاسخ
مرسی خاله جون ماهم دوستون داریم
مامانی ویانا
25 اردیبهشت 93 20:23
عزیزم خیلی قشنگ نوشتی کلی به کارای شایلین جون و گفتنت خندیدو ماشالا به این دخمل ناز و شیطون
مامان بهناز
پاسخ
خواهش میکنم قابل نداشت خجالتم ندین
الهام مامان علیرضا
28 اردیبهشت 93 18:24
کار خطرناک خاله مراقب خودت باش عزیزمنگو الهام جون یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی این شیطون خانم چیزیواسش مهم نیست آخرسر ر این وروجکها مارو سکته ندن خوبه
مامانی غزل جون
30 اردیبهشت 93 0:02
قربون چشات بشم من