گل گلدون من ..... تو رگهات خون من ....
تو این پست مامانی می خواد از هشت ماهگیم بنویسه :
جونم واستون بگه با شروع اولین روزهای هشت ماهگیم من که از ماه قبل شروع به سینه خیز رفتن به سمت عقب میکردم و از جمله کارهای مهم بنده تو هفت ماهگی کرال پشت از نوع حرفه ای ( این حرفه ای بودنش خیلی مهمه ها ، مبتدی نبودم ) بود با خودم فکر کردم چه کاریه من خودمو تو زحمت میندازم وقتی میشه به جلو حرکت کرد ، در نتیجه شروع به سینه خیز رفتن به جلو کردم دیدم به به چقدر خوبه اینجوری هم سرعت حرکتم به اطراف زیاده و هم میتونم زیاد کنجکاوی کنم ، این حرکت جدید بنده باعث شد تا مامان و آنا و آتا یک لحظه هم نتونن منو تنها بذارن چون مدام باید مواظبم بودن تا مبادا سر از جاهای خطرناک خونه در بیارم یا سرم به جایی بخوره .
از جمله علاقه مندیهای اینجانب تو این ماه دمپایی مامانم ، کنترل ، گوشی تلفن ، موبایل ، بطری آب وکلا هرچیزی که به بزرگترها مربوط میشه و نی نی ها نباید دستکاری شون بکنن بود، اول یه مقدار تو دستم میگرفتم و نگاهشون میکردم بعد یه مدت میبردمشون تو دهنم این موقع ها بود که جیغم میرفت هوا میپرسی چطوری ؟
جوابش خیلی راحته چون مامانم میومد اون وسیله رو از دستم میگرفت تا تو دهنم نکنم . از حرکات جدید دیگه ای که این ماه یاد گرفتم این بود که بالاخره تونستم رورئکم رو در جهات مختلف حرکت بدم ( ماه قبل فقط بلد بودم دنده عقب برم ) که البته به نظر خودم این حرکت از سینه خیز رفتن به جلو هم مهم تر بود چون کمک شایانی بهم تو کنجکاوی کردن به گوشه کنار خونه و وسایل موجود و قابل دسترس بهم میداد این دفعه دیگه خیلی خوش خوشانم بود هم میتونستم راحت تو رورئک سرپا وایسم و نای نای کنم ( که این حرکت ما جای بسی سوال برای اطرافیان ایجاد میکرد که اگه ما قصد نای نای کردن داریم چرا با دستمون انجام نمیدیم ؟ و این پاهای کوچمولو رو اذیت و خسته میکنیم ؟ ) هم به طور کامل با اسباب بازی های روروئک سرگرم میشدیم طوریکه بعضی مواقع با اسب دریایی روی رورئکم درگیر میشدم و جیغ میزدم که چرا نمیتونم دماغشو بکنم تو دهنم و بخورمش .
از جمله شیطنتهایی که این ماه انجام دادم و به یاد مامانم مونده تا بنویسه اینه که با رورئکم میرفتم سراغ میز تلفن ( اصولا از هر چی سیم و بند باشه خوشم میاد فرقی هم نمیکنه مال تلفن باشه یا جاروبرقی یا بند کیف یا....) سعی میکردم سیم تلفن رو بکشم بندازمش زمین اوایل فقط دستم میگرفتم و باهاش بازی میکردم اما به مرور فهمیدم میشه کشید و انداختش که اگه یکسری مامانم نرسیده بود کم مونده بود بیفته رو سرم .
آخی بیچاره مامانم چه حالی میشد همش زهره ترکش میکردم البته بگم ها برای رسیدن به این هدف بزرگ چند روز سعی و تلاش کردم تا رورئکم رو مثل یه راننده حرفه ای کنار میز تلفن پارکش کنم تا دستم راحت به سیم برسه. شیطنت دیگم ( اونقدر شیطنت کردم که از حساب و کتاب در اومده ) علاقه خاص بنده به هر چی روی میز عسلی بود از جمله گوشی مامان و آنا جونم بود ، یکسری وسط خونه برای خودم گشت و گذار میکردم یک دفعه چشمم به گوشی آنام افتاد دیدم همه مشغول صحبت هستن و کسی حواسش به من نیست رفتم و گوشی رو برداشتم و با ولع هرچه تمام شروع به للیسیدن و گاز زدنش کردم آخ که چه کیفی میده یواشکی کاری کردن.یک دفعه دیدم مامانم بالا سرم وایساده و با تعجب و عصبانی نگاهم میکنه
آه از نهادم در نمود که ای دل غافل این هم از دست رفت.خب زیاد سرتون رو درد آوردم اینم نمونه ای از شیطنهای
شایلین گل و بلبل تو ماه هشتم بود، بریم سراغ مطالب دیگه : تو هفته آخر هشت ماهگی به طور کامل یاد گرفتم بشینم بدون اینکه بیفتم ، کار دیگم این بود که چطوری درخواست بغل از بزرگترها بکنم بدین صورت که وقتی مامانم میومد پیشم و دستهاشو باز میکرد و قربون صدقه ام میرفت و ازم میپرسید می خوای بیای بغلم منم دستهامو بلند میکردم و بهش نگاه میکردم که یعنی آره .
دوستان عزیز واقعا شرمنده این پستم خیلی طولانی شد
اینا هم چندتا عکس از خوشگل مامانی ، فقط میتونم بگم عاشقتم عزیزم
در آخر گل گلدون من شایلین جوووووووونم
دوستتتتتتتت دارم نازنینم