کنجکاوی هایی کودکانه از جنس شایلین
تو این پست مامان بهناز می خواد یه گوشه از کنجکاوی های شایلین جونش رو تو 11 ماهگیش
در قالب تصویر تعریف کنه .
تو 11 ماهگی و در ادامه روند پیشرفت اینجانب در زمینه کشف محیط اطراف و صد البته خرابکاری که
پیش زمینه این کشف هست من که تو اواسط این ماه تونستم اولین قدمهای زندگیمو بردارم
دنیایی از تحرک نامحدود به روم باز شد، از صبح که چشمهامو باز میکنم شروع میکنم به راه
رفتن ( هنوز یکم مبتدیم و نمیتونم زیاد خودمو کنترل کنم و زودی می افتم اما به نظز مامانم هرروز پیشرفتم
و پشتکارم واسه درست راه رفتن قابل تحسینه ) دیگه زیاد دوست ندارم
تو بغل کسی باشم ، همش دلم می خواد به جاهای مختلف خونه سرک بکشم و به همه چی
دست درازی کنم ، اگه هم بخوان مانعم بشن به علت خطرناک بودن چنان جیغ بنفشی میکشم
که نگو .وسایل بازی و سرگرمی من این روزها بیشتر از اینکه اسباب بازی هام باشه وسایلی
مثل گوشی تلفن و موبایل ، کنترل تلویزیون ، وسایل مختلف آشپزخونه و..... کلا هر وسیله ای
که به درد بزرگترها میخوره نه نی نی ها
این روزها با گوشی موبایل خوب سرگرم میشم خصوصا با اهنگ کودکانه ای که مامانم برام ضبط کرده
عاشق اون آهنگم ، وقتی پخش میشه شش دانگ حواسم میره پیشش
اینجا هم در ادامه سرک کشیم به اتاقهای خونه آنا جونم رسیدم به بخش تلویزیون ، به نظرم
جالب میاد هم میزش هم وسایل توش . هرقدر هم مامانیم بهم میگه دست نزن خطرناکه حرف حساب
تو گوشم نمیره خودم اونقدر باید باهاشون بازی کنم تا خسته بشم و دست از سرش بردارم
یه موقع هایی هم از سر بیکاری به کنترل های خونمون یا خونه آنا جونم گیر میدم ، میگیرم دستم
با خودم اینور و اونور میبرم ، یا تو دستم نگهشون میدارم و هی زیرو رو می کنم شون. دیگه بخوام نهایت
لطفم رو نشون بدم انگشتم رو میزارم رو دکمه هاش هی فشار میدم ، حالا شما تصور کن چه بلایی
سر tv و برنامه هاش میاد ( از کانال عوض شدن بگیر تا کم و زیاد شدن صدا و
تغییر سایز تصویر و کلا هر برنامه ای که رو دکمه های کنترل کار شده رو یکبار امتحان میکنم )
و قیافه مامان و بابام تو اون لحظه خصوصا اگه تو اون لحظه در حال تماشای
برنامه خاصی باشن
یه سبد اسباب بازی دارم که از بهم ریختنش خیلی خوشم میاد همش دوست دارم واژگونش کنم
و اسباب بازی های داخلش رو دونه دونه پرت کنم به دور و برم ، وقتی وسایل داخلش رو
خالی کردم شروع میکنم با خود سبد و دستگیره هاش بازی کردن ،حتی یه موقع هایی
انگشتم رو میزارم بین شون و جیغم میره هوا بعد که ازشون خسته شدم ولشون میکنم
میرم سراغ یه سرگرمی دیگه . مامانم میمونه با یه اتاق پر از اسباب بازی که دوباره باید
جمعشون کنه تا زیر دست و پا نمونن این کار چند ساعت به چند ساعت مامانم تقریبا به این
روش عادت کرده