فندق کوچولو در فرودگاه
خورشید تابانم ، لبخند شیرین خدا ، عشق ابدیم ، دختر نازدارم شایلینم
روز جمعه 30 آبان 93 وقتی که شما 1 سال و دو ماه 13روز داشتی واسه اولین بار رفتی فرودگاه استقبال بابایی که رفته بود تهران
. قربونت برم از وقت وارد فرودگاه شدی همش شروع کردی به بدو بدو کردن میون جمعیت ، بیچاره آتا جون از بس دنبال شما کرد حسابی خسته شد تا مبادا اسیبی به خودت بزنی .( قربون بابای گلم برم که حسابی زحمات نوه اش تو بیرون و داخل خونه با اونه البته اینم بگم بابام عاشق نوه اش حاضره به خاطرش هرکاری بکنه، از صبح که شایلین بیدار میشه باهاش بازی میکنه تا وقتی بخوابه ) همش دنبال نی نی ها و بچه های دیگه بودی تا میدیدشون شروع میکردی با صدای بلند به گفتن " نی نی " و میرفتی جلو تا باهاشون دوست بشی و با زبون خودت باهاشون حرف میزدی که ما زیاد متوجه نمیشدیم که چی میگی .
اینا هم چندتا عکس از اون شب ، اما وروجک مامان از بس بدو بدو میکردی و یکجا بند نمیشدی نتونستم عکسهای با کیفتی ازت بگیرم و بیشترشون تار هستن .از وقتی راه میری گرفتن یه عکس خوشگل ازت با پس زمینه دلخواه تبدیل شده به یک رویا وقتی زیر یکسال بودی خیلی راحت تند تند ازت عکس میگرفتم اما الان ....
کودکانه هایت تا ابد برایم ماندنی هست
شیرین ترین عسل زندگیم