دو روزگی شایلین جان در بیمارستان
شایلینم ، جواهر بی همتای زندگیم تو این عکس منو شما هنوز تو بیمارستانیم .اولین شبی بود که دوتایی در کنار هم خوابیدیم ( برخلاف شبها و ماههای پیش که تو دل مامانی بودی و مامانی شبا قبل از خواب نوازشت میکرد و باهات صحبت میکرد شما هم جواب حرفهای مامانی رو با لگدهات میدادی یه موقع آروم یه موقع محکم اون شب هم با گریه هات ) البته اون شب زیاد نتونستم استراحت کنم از یک طرف درد عمل و شکم درد شدیدی که داشتم نمیذاشت بخوابم ( همه این دردها فدای یه تار موی دخترم اشکالی نداره عزیزم بدست آوردن یه نعمت سالم خداوندی ، یه ثروت بی پایان آسون نیست ) از یه طرف هم دوست داشتم تا خود صبح بشینم بالاس...