روزهای گرم تابستون
عزیز دلم ، نفسم این روزها داریم روزهای گرم تابستون رو سپری میکنیم اما تابستون شهرمون از اول خرداد شروع شده هوا بسیار گرم که چه عرض کنم داغ! بعضی روزها دمای هوا به 50 تا 53 درجه هم میرسه که واقعا نفس آدم رو بند میاره. به خاطر همین موضوع ما بیشتر روزها خونه ایم و شبها میریم بیرون ( مترسیم طول روز گرمازده بشی ) خصوصا اگه بخوایم بریم پارک که حتما شبها میریم که از داغی هوا کاسته بشه و با خیال راحت بازی کنی .مگر اینکه کار واجبی داشته باشیم اون موقع نزدیک غروب میریم بیرون که گرمای هوا کمتر اذیت کنه.
یه شب با دوستمون که اونا هم یه دختر به اسم آرنیکاجون دارن ( دوماه ازت بزرگه ) قرار گذاشتیم تا بریم پارک تا بازی کنین. شماها هم حسابی از خجالت وسایل بازی دراومدین از بس از پله های سرسره بالا و پایین رفتین منو و مامان آرنیکا از کت و کول افتادیم مدام در حال بدو بدو تو محوطه بازی بودین لحظه به لحظه نظرتون برای استفاده از وسایل بازی عوض میشد یه لحظه تاب دلتون میخواست یه لحظه سرسره دو دقیقه بازی نکرده دلتون می خواست سوار الاکلنگ بشین .... تا اینکه بالاخره بعد دوساعت بدو بدو کردن رضایت دادین تا یه لحظه بشین رو صندلی سنگی پارک ،و مشغول تماشای ابنمای پارک شدین ما مامان ها هم از فرصت استفاده کردیم و ازتون عکس گرفتیم.
شما دوتا فسقلی واسه چی مبهوت هم شدین ؟
تو عکسهای پایین یه روز عصر نزدیک غروب رفته بودیم یه هایپر مارکت محوطه اش خیلی جالب بود مابین پله های ورودی محوطه آبنمای جالبی کار کرده بودن البته فکر کنم اگه شب بود و چراغهاش روشن بود خوشگلتر هم دیده میشد اما همین جوریش هم فضای جالبی داشت.
نازپری مامان وقتی بخواد نی نی خرسی شو با کالسکه بگردونه
نوبتی داری عروسکهاتو تو کالسکه میگردونی الانم
نوبت پانی خرگوشته
داری جای خرگوشتو درست میکنی که راحت بشینه !
نازپری محو تماشای چی شدی ؟ هرقدر صدات میکردم
اصلا توجه نمیکردی چنان محو تماشا شده بودی که انگار یه
اثر هنری جلو روت بود
بالاخره رضایت دادی و اومدی پیشم
اما چند قدم بیشتر نرفته دوباره محو تماشای یه خونه دیگه
شدی .قربون دختر مهندسم برم که از الان داری به نقشه و نمای
خونه دقت میکنی