دنیای این روزهای ما
این روزها یعنی ماهگیم به من و مامانم داره خوش میگذره خصوصا به من که خیلی داره خوش میگذره چون دنیایی ار کنجکاوی ، شیطنت و سرعت به روی من باز شده
از همون اوایل نه ماهگی من که سینه خیز رفتن به سمت جلو رو به صورت حرفه ای انجام میدادم کم کم به این نتیجه رسیدم که میشود گاهی دستها و سینه رو هم بلند کرد و چند قدم به سمت جلو برداشت اما همچنان نمیتونستم پاهام رو حرکت بدم ، اوایل کار چند قدم با دستهام جلو میومدم بعد که میدیدم سرعتم برای رسیدن به شی مورد نظر کمه به سرعت تغییر استراتژی میدادم و شروع به سینه خیز رفتن از نوع سرعت نور میکردم .این روند ادامه داشت تا اینکه در هفته دوم نه ماهگیم تونستم رسما چهار دست و پا برم.
با کشف و اجرای این حرکت مهم تازه فهمیدم چقدر از کار دنیا عقب بودم دیگه تصاویر جلوی چشمم به علت برخورد سینه بنده به کف زمین و تکانهای سرم بالا و پایین نمیشه و تمرکز بیشتری برای رفتن به اطراف و کمتر خسته شدن دارم ، دیگه راحت میتونم از این سر خونه به اون سر برم ، به اتاقها سر بزنم و کلی شیطنت و خرابکاری دیگه دور از چشم مامانم انجام بدم بیشتر از اون که با اسباب بازی هام سرگرم بشم دوست دارم با وسایل خونه بازی کنم بدین ترتیب که برشون میدارم ( به هر طریق ممکن مثل بلند کردن خودم از رو روئوک ، پرت کردن خودم به سمت وسیله یا دست درازی یا مهمتر از همه جیغ و گریه که این روش آخری به نظر خودم خیلی کارامدتره خصوصا اون وسیله اگه به نظر مامانم برام خوب نباشه ) نگاهشون میکنم ، بعد در یک حرکت خونسردانه پرتشون میکنم به همین راحتی ....فکرشو بکنین مامانم اون لحظه چه حال داره اگه اون وسیله شکستنی باشه
از رانندگیم تو روئوک بگم که خیلی حرفه ای شدم به سرعت باد از این سر خونه به اون سر میرم به اتاقها سر میزنم ،بیچاره مامانم از دست شیطنتهای من و کارهای خطرناکی که ممکنه انجام بدم همه میز عسلی ها رو برداشته ، جلوی تلویزیون و بوفه ، در و دیوار که ممکنه از طریق چهاردست وپا رفتن یا رورئوک بهم آسیبی برسه رو قرق کرده و دایما در حال بدو بدو کردن دنبال منه البته منم دختر خوبی هستم وقتی دارم به جایی سرک میکشم مثلا در کمدم رو باز کردم و همزمان مامانم داره منو صدا میکنه : شایلین بیا اینجا " منم مثل یک دختر حرف شنو کارم رو ول میکنم و میام پیش مامانم
از هفته سوم نه ماهگیم شروع کردم به بلند کردن خودم از زمین : اوایل کار خیلی ناشی بودم و مدام می افتادم اما به مرور زمان و تمرین زیاد و آویزون شدن از مامان و بابام ، پشتی ، بالش و مبل و کلا هرچیزی که از قدم بلندتر بود تونستم تا آخر نه ماهگیم این حرکتم رو تکمیل کنم .الان مامان و بابای بیچارهام تا یک دقیقه می خوان استراحت کنن مثل یک صخره نورد حرفه ای از روشون بابلا میرم و طی مسیر دستم رو هرجایی که برسه بند میکنم تا تعادلم رو حفظ کنم از لب و دهان گرفته تا تا چشم و گوش و دماغ و مو و ......
از غذاهایی که این ماه میخورم : کته نرم شده با گوشت و مرغ ( با مخلفات طعم دهنده مثل گوجه ، کره ، سیب زمینی ، هویج ، لوبیا سبز ، بعضی اوقات هم عدس و ماش )- سوپ - فرنی ( هفته ای یکبار بیشتر نمیخورم آخه دوست ندارم ) پوره سیب زمینی و هویج - ماکارونی - بیسکویت مادر - ماست - از میوه ها هم سیب و موز در مورد نحوه غذا خوردنم باید بگم وقتی گرسنه ام خیلی راحت غذا می خورم اما وای به روزی که نیمه گشنه باشم یا اصلا گشنمه ام نباشه باید مامانم با من یک دور کامل دور خونه رو بچرخه برام شعر بخونه یا شیکه پرشین تون رو باز کنه تا حواسم به برنامه های موزیکال بره و یک قاشق غذا بخورم
از پیشرفتهای دیگه ام تو این ماه اینه که میتونم دست بزنم ، این کارو هم اولین بار بابایی بهم یاد داد ، سر همون دفعه اول هم یاد گرفتم .بعد چند روز هم احوال پرسی 5 انگشتی ( hifive رو از بابام یاد گرفتم که این کار مقدمه ای واسه یادگیری بای بای کردنه .مامانم امیدواره بزودی این حرکت رو یاد بگیرم اخه چند وقته داره باهام کار میکنه تا بای بای یاد بگیرم اما علاقه ای نشون نمیدم
راستی یادم رفت بگم اواسط این ماه سومین مرواریدم جونه زد .مامانم انتظار داشت دندونهای پیشین بالایی جونه بزنه اما در کمال تعجب همگان اول دندون نیشم جونه زد خیلی اذیت شدم تا این دندونم در بیاد همش درد داشتم و گریه میکردم خصوصا شبها تا نیمه های شب بیدار بودم و همش بد اخلاقی و بیقراری میکردم و طول روز حالم خوب بود اما تا شب میشد دندون دردم هم شروع میشد خلاصه کلام این اواخر خواب درست و حسابی نداشتم، مامانم هم همپای من تا نزدیکی های صبح بیدار بود
این ماه علاقه زیادی به برنامه های تلویزیونی خصوصا برنامه های موزیکال مثل آگهی های تبلیغاتی (عاشق تبلیغ پوشک مولفیکسم )، کارتونهای موزیکال ( سی دی بی بی انیشتن ) آهنگ اخبار ساعت 14 خصوصا پیش بینی وضع هوا هستم اگه موقع پخش این برنامه ها جلوی تلویزیون باشم میخکوب میشم و هیچ چیز و هیچ کسی حتی شیشه شیرم که خیلی دوستش دارم نمیتونه حواسم رو پرت کنه یا اگه هرجای خونه باشم با رورئک خودمو میرسونم جلوی تی وی و دس دسی میزنم .