شکوفایی پانزدهمین غنچه گلستان زندگیت مبارک
جادویی که همه چیز تو را تغییر میدهد
میلیونها سال است که زنها حامله میشوند و شکم هایشان میشود خانه موجودی دیگر میلیون ها سال است که ادمهای دیگر شاهد بارداری و زایمان زنان هستند اما هنوز هیچکس به ان عادت نکرده است. نه زنهای حامله و نه رهگذرها ، مردم دوست دارند به زنهای حامله لبخند بزنند و مراقبشان باشند. شکمهای بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمیشوند ، جدا چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو . چقدر عجیب است تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن...
فندق کوچولو در فرودگاه
خورشید تابانم ، لبخند شیرین خدا ، عشق ابدیم ، دختر نازدارم شایلینم روز جمعه 30 آبان 93 وقتی که شما 1 سال و دو ماه 13روز داشتی واسه اولین بار رفتی فرودگاه استقبال بابایی که رفته بود تهران ....
انیشتن کوچولو
عشق رویایی و شیرین تمام زندگیم ، پرنسس خوشگلم شایلین از اونجایی که علاقه شما رو به یادگیری و کشف دنیای جدید اطرافت رو میدیم تو 14 ماهگیت یکسری وسایل کمک اموزشی برات تهیه کردیم تا بتونی توانایی هات رو شناسایی و ازشون استفاده کنی . اهداف آموزشی این وسایل : 1- تقویت عضلات دست 2- برانگیختن حواس چند گانه 3- تقویت هماهنگی چشم و دست 4- آشنایی با ترتیب و مراحل ( بزرگی و کوچکی ) 5 - آشنایی با رنگ ها 6- برانگیختن حس خلاقیت و کنجکاوی کودک 7- تحریک سمعی و بصری ذهن کودک با استفاده از تصاویر درست و تحقیق شده اولین وسیله ای که برات تهیه کردیم لوگو بود اولین باری که جلوت گذاشتیم تا باهاشون بازی کنی اونقدر ذوق ز...
عسلک چهارده ماهه ام
زمان مثل برق و باد میگذره و عسلک من در حال قد کشیدن و بزرگ شدنه. سال پیش این موقع ها اونقدر کوچولو بودی که میذاشتیمت داخل کیسه خواب و میبردیمت اینور و اونور ، اما الان جلومون راه میری و دوست داری به همه جا سرک بکشی ماه بانوی زیبایم یک ماه دیگه هم گذشت و شما شدی ماهه ، از وقتی یکسالت شده هر ماهی که میگذره حرکات و رفتارت حتی حرف زدنت هم بهتر و پیشرفته تر میشه و ما هرروز خدا رو هزاران بار شاکریم به خاطر داشتن نعمت فرزند سالم . خب بریم سراغ اخبار 14 ماهگی فسقلی خانم : 12 دندونی شدی اول از همه تا یادم نرفته بگم تو این ماه مروارید دیگه هم دراوردی و تا الان صاحب تا &...
خانه کودک ( 2 )
نازدونه مامان روز عید غدیر خم منو شما وبابایی رفتیم خانه کودک . بعد اولین باری که رفتیم خانه کودک ( البته اون موقع یعنی 9 ماهگی زیاد ذوق وشوق نداشتی ، همش تو بغلمون بودی و فقط به اطراف و بازی بچه های دیگه نگاه میکردی ) دیگه شما رو نبرده بودیم آخه دیدیم زیاد نمیتونی استفاده کنی و همش نگاه میکنی . اینبار از همون در ورودی داشتی خوشحالیتو با گفتن " نی نی " و "دردر " اعلام میکردی، مدام با دستت ...
دل نوشته ای از طرف بابایی
دختر گلم هستی ام امید بابا شایلین جونم عزیز و نورچشمی بابا می خوام بدونی که به خاطر مشغله خیلی زیاد تو این مدت نتونستم مطلبی برات بزارم ولی همیشه مطالبی رو که مامان گلت زحمات زیادی رو از شب بیداری ها تا .... برا ی گذاشتنشون میکشه رو دنبال میکنم و می خوام به واسطه این نظر به...
13 ماهگیت مبارک قند عسلم
مامانی بالاخره بعد یه مدت طولانی که خونه آتا و آناجون بودیم برگشتیم خونمون . این مدت جای همه دوستان خالی خدارو شکر خوش گذشت. وقتی وارد خونمون شدیم همه چیز واست تازگی داشت خصوصا اتاقت با اسباب بازی هات تا یکی دو ساعت باهاشون مشغول بودی اما بعدش شروع کردی به ...
سالگرد ازدواجمون مبارک
امروز 2 مهر 93 سالگرد ازدواج من و همسر مهربونم هستش . همسر با وفایم من برای ه...