عکسهای جدید از راه رفتن دخترکم
یه روزی از روزهای خوب خدا وقتی که مشغول بازی و شیطنت تو خونه آتا جونم بودم رسیدم کنار مبل و گوشی
آتا جون رو دیدم که همین جوری تو یه گوشه از مبل ولو شده منم دست دراز کردم و برداشتمش
نگو مامانم دوربین به دست اماده گرفتن عکس از کارهای منه
بعد یه نگاهی به دورو برم میندازم تا ببینم یه راهی واسه فرار از دست مامانم پیدا میکنم
تا مبادا گوشی رو ازم بگیره واسه این کار هم از روشهای مختلفی استفاده میکنم
از لوس کردن خودم واسه مامانی بگیر تا یه ژست خوشگل واسه عکس گرفتن
( آخه روز عادی مامانم بخواد ازم عکس بگیر هر حرکتی انجام میدم به غیر صاف وایسادن)
تا بالاخره دست از سرم برداره بتونم یه دل سیر با اسباب بازی جدیدم بازی کنم
بعد که دیدم نه این کارها واسه مامان بهنازم کارساز نیست پس فرار رو به قرار ترجیح میدم
و با قدمهای کوچولوم بدو بدو میکنم
بعد یه مدت بازی با گوشی ازش خسته میشم و پرتش میکنم یه گوشه و میام اینور
تا ببینم چه خبره ( این مدت همچنان مامان عکاس باشی مشغول شکار لحظه ها از منه
بیشتر عکسها به خاطر در حرکت بودمن و راه رفتن های بنده تار تشریف دارن که شما عزیزان
به بزرگواری خودتون ببخشین و از سر تقصیرات مامانی بنده بگذرین )
این روزها از راه رفتن های خودم خیلی ذوق میکنم و مدام میخندم
فکر میکنم دارم رو عرش سیر میکنم خیلی کیف میده دیگه اختیار دار خودم هستم
منتظر نمیمونم مثل زمانهای کوچولویم کسی منو بغل کنه ببره اینور و اونور
اخرسر خسته میشم دیگه میشینم زمین ، مگه من چقدر انرژی دارم راه برم
اخی یکم بشینم خستگی در کنم پاهام رو هم ماساژ بدم درد گرفت
شیرین ترین میوه زندگیمون شایلینم خیلی دوست داریم