شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
پیوند بهار دلهامونپیوند بهار دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

فرشته تابستونی من

پرنسسم نیم سالگیت مبارک

1392/12/17 15:18
نویسنده : مامان بهناز
287 بازدید
اشتراک گذاری

پرنسس زیبایم، گل نوشکفته زندگیم ،باورم نمیشه   totalgifs.com alfabeto-atualizcirculo2 gif gif 6.gif ماه از حضورت تو زندگی منو بابایی گذشته

انگار همین دیروز بود که واسه اومدنت لحظه شماری میکردیم emoticon

 این شش ماه هروزش واسه من و بابایی یه روز جدید با یه تجربه مهم بود .احساس میکنم روحیاتم

نسبت به قبل یه مقداری عوض شده با این همه خستگی ، بی خوابی و ترافیک کاری خیلی صبور شدم

اگه قبلا به این مسائل فکر میکردم باورش برام سخت بود که بتونم از پسش بربیام اما خدا یه محبت

ویژه ای نسبت به شایلینم تو دلم گذاشته که هیچ کدوم از این خستگی ها نمیتونه منو از پا دربیاره

تا مادر نشی هیچ وقت نمیتونی احساس پاک و خالص مادرانه رو درک کنی 

از احوالات عسلم تو شش ماهگی باید بگم : نازگل مامان تو این ماه غلت زدن رو شروع کرده بودی اوایل

خیلی ناشی بودی و نمیتونستی خودتو کنترل کنی و بیشتر اوقات دستت زیر شکمت میموند اما الان

خیلی راحت غلت میزنی حتی میتونی سینه تو بالا بیاری، چند دفعه هم تونستی به پشت برگردی.کنترل

دستهات هم روی اشیا بهتر شده خیلی راحت میگیری میبری طرف دهنت بعد پرتش میکنی اونور( وقتی

بهت سوپ میدم سعی میکنی قاشق رو از دستم بگیری و خودت بری طرف دهنت قربون دختر زرنگم برم

که دوست داره مستقل باشه)

، وقتی رو شکم خوابیدی سعی میکنی دستتو به طرف اشیای دور و برت دراز کنی.غذای کمکیتو شروع

کردی اوایل فرنی میخوردی اما از اواسط این ماه سوپ رو هم شروع کردی خدارو شکر دوتاشو هم

دوست داری. جیگر مامان از جاروبرقی و صداش خوشت میاد وقتی باهاش کار میکنم خیلی بهش توجه

میکنی ، در عوض از صدای جارو شارژی میترسی .اواسط شش ماهگیت یعنی ٥ اسفند واسه اولین بار

رفتی عروسی                                                                              اوایل مراسم دختر خوبی بودی اما همین که صدای موزیک و کل کشیدن

بلند شد شروع کردی به گریه کردن بغلم گرفتم آرومت کنم اما چون صدا بلند بود چندبار بردمت بیرون

سالن، باباییت برای اینکه من از مراسم استفاده کنم شمارو ازم گرفت و برد حیاط تا آروم بشی اما دلم

همش مونده بود پیشت تند تند به بابایی زنگ میزدم و حالتو میپرسیدم ، بابایی هم دستش درد نکنه

حسابی مواظبت بود و خوابونده بودت. صداهای مختلفی هم از خودت درمیاری سعی میکنی

اواهای مختلفی رو تقلید کنی ، وقتی رو تشک بازیت با عروسکات بازی میکنی شروع به جیغ

زدن میکنی ( نه از نوع گریه و بیقراری ) طوریکه یه موقع هایی اصلا صدای تلوزیون رو نمیشنویم همیجوری

واسه خودت کنسرت برگزار میکنی.

این روزها خیلی خواستنی و شیرین شدی مامان به قربون پرنسس نازش بره

 

Много медвежат

 

 

веселые колобки

 

 

 

  

голубые птички

 

 

 

 

 

Birthday Bear picture

 

 

с днем рождения                                                      плюшевый мишка

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانی ویانا
17 اسفند 92 1:50
شش ماهگیت مبارک شایلین جون
مامان محیا(ارام جانم)
18 اسفند 92 10:38
مبارک باشه پرنسس
مامان بهناز
پاسخ
مرسی خاله جون
مامان محیا(ارام جانم)
18 اسفند 92 10:46
من از شماخیلی خیلی ممنونم.وشمارو باافتخار میلینکم
مامان بهناز
پاسخ
مرسی عزیزم نظر لطفت منم شما رو لینک میکنم انشالله دوستان خوبی واسه هم باشیم
الهام مامان علیرضا
22 اسفند 92 10:05
عزیزم فدای این همه زیبایی و فعالیتی که داری من هم تا مادر نشدم عمق زحمات پدر و مادرم و درک نکردم
مامان بهناز
پاسخ
پدر و مادر ها فرشته های آسمونین که هیچ وقت نمیشه قدردان زحماتشون شد
arezoo
28 فروردین 93 23:00
ای جونم جیگرالهی همیشه شاد و سلامت باشی زیر سایه پدر مادر بزرگ بشی گلم بهناز عزیزم با دیدن عکسهاکلی ذوق کردم وخیلی دلم واسه تو وشایلین جون تنگ شد به امید روزی که زودتر ببینمتون
مامان بهناز
پاسخ
مرسي دختر خاله خدا انشالله رساجون رو واسه شما نگه داره ماهم دلمون واسه شما تنگ شده به اميد روزي كه ببينمتون