واکسن شش ماهگی
عزیزم ، نازگل زیبای زندگیم فرشته اسمونیم روز پنج شنبه ١٥ اسفند واسه زدن واکسن ٦ ماهگیت به
مرکز بهداشت مراجعه کردیم .
اون روز ساعت ٧ از خواب پاشدیم و بعد آماده کردن شما راهی مرکز بهداشت شدیم واسه اولین بار بود
که صبح زود از خواب پامیشدی شبش هم دیر خوابیده بودی ( ٣ صبح ) انتظار داشتم موقع
پوشیدن لباسهات گریه و بیقراری کنی اما مثل یه دختر خانم خوش اخلاق داشتی میخندیدی و
دست و پا میزدی ( منم از خدا چه پنهون یه مقدار امیدوار شدم که از این به بعد میشه روی
سحرخیزی نانازخانم حساب کتاب کرد ) رفتیم اما از کارکنان هنوز کسی نیومده بود ما اولین مراجعه
کننده بودیم بعد ١٠ دقیقه انتظار خانم مسئول تشریف آوردن اول قد ووزن و دور سر شایلین رو اندازه
گرفتند خدارو شکر همه شون خوب بودند بعد رفتیم واسه واکسن ، مامان به قربونش بره دخترم تمام این
مدت داشت میخندید و بازی میکرد خبر نداشت که قراره دوتا آمپول بهش بزنن ، وقتی اولین واکسن رو
زدند نازم جیغش رفت هوا چنان از ته دل با هق هق گریه میکرد که جیگرم آتیش گرفت سر
دومی که نگو جیغ بنفش با هر ترفندی بود آرومش کردیم و اومدیم خونه بلافاصله بهش قطره استامینوفین
دادم خوابوندمش تا ظهر حالش خوب بود اما از ١٢ ظهر به بعد گریه های خوشگلم شروع شد نمیدونم
چرا این سری اینجوری شد یه ذره آروم میشد دوباره گریه میکرد اون پایی که بهش واکسن سه گانه رو
تزریق کرده بودن رو نمیتونست تکون بده هرچند ساعت یکبار رو پاش کمپرس سرد میذاشتم اینجوری
آرومتر میشد اما دوباره روز از نو ......
این برنامه تا ١٢ شب ادامه داشت اما خدارو شکر بعد خوردن استامینوفن دردش کمتر شد و شروع کرد
به تکون دادن پاهاش و غلت زدن .الهی مامان بمیره براش نازدونه ام از بس عادت داره مدام غلت بخوره
و پاهاش رو تکون بده چون روز واکسن نتونسته بود این کارهارو انجام بده و از یه طرف درد واکسن
خیلی اذیتش کرده بود همش گریه میکرد .در کل میتونم بگم این واکسن شش ماهگی خیلی بد بود
هم شایلین و هم ما اذیت شدیم، سر واکسن چهار ماهگی تا این حد مشکل پیدا نکردیم .
فکرشو بکنین ١٢ ساعت گریه و بیقراری .......